شب خوش: طابَتْ ليلتُكَ، ليْلةً سَعِيدَة! تُصْبِحُ عَلَي خَيْرٍ.
خوابت خوش (خوابي همراه با تندرستي): صَحَّ النَّوْمُ.
خيلي از شما سپاسگزارم: أَشْكُرُكَ جِدّاً.
بسيار متشكرم: شُكْراً جَزِيلاً.
انشاء الله قبول باشد! مقبول، ان شاء الله!
با اجازه شما: عَنْ إِذنِكُم
به سلامت: مَعَ السَّلامَةِ، أَلْف سَلامَة، أَلْف خَير
تو را به خدا ميسپارم. أَسْتَوْدِعُكَ اللَّه.
به اميد ديدار: إِلي اللِّقاءِ....
در امان خدا: في أَمانِ اللَّهِ.
از آشنايي با شما خرسندم. أنا سعيدٌ بمعرفتك.
تعارف نكن: لاتُجامِلْ.
خوش آمديد: أهلا و سَهْلا و مرحباً.
متأسفم! شما را بيدار كردم. مهم نيست.
إني آسفٌ (آسفةٌ) لَقَدْ أيقظتُك. لا يَهُمّ.
سخت نگير: هَوِّنْ عَليْكَ!
به چشم، اطاعت: سَمْعاً و طاعَةً.
خواهرم ببخشيد لطفاً ساعت چند است؟
عفوا يا أختي، كم الساعة مِنْ فَضْلِكِ؟
چرا سؤال ميكني در حالي كه ساعت روي دست شما است؟
لِمَ تسأل وساعتك عَلَي يدكَ؟
ساعت من دقيق نيست. ساعتي غير مضبوطة.
اندكي اينجا منتظر من باش. اِنْتَظِرْنِي هنا قليلاً.
هواي بيرون سرد است دارم يخ ميزنم. الجو باردٌ في الخارج. أكادُ أَتَجَمَّدُ.
بهتر است كه اين موضوع را به وقت ديگري موكول كنيم.
مِنَ الأفضلِ أَنْ نُرْجِيءَ هذا الموضوعَ إلي وقتٍ آخَرَ.
قرار ما ساعت 9 شب. موعدنا الساعة التاسعة مساءً.
خداوند نگهدار تو باشد. الله يَحْمِيك (يَحْفَظك)، (الله يُخَلِّيك)(عا).
استاد خوش آمديد. مرحباً يا أستاذ.
فرصت خوبي بود كه شما را ببينم. كانتْ فُرْصَةً طَيِّبَةً أَنْ أراكَ.
خرسندم كه ...... را بشناسم. يسْعدُنِي أَنْ أَتَعَرَّفَ عَلَي ....
از اين مناسبت خوب شادمان هستم. يَسُرُّنِي بهذه المناسبة السعيدة.
فراموش نكنيد كه هميشه با من تماس بگيريد. لاتَنْسَ أنْ تَتَّصِلَ بِي دائماً.
آيا ميتواني به من كمك كني؟ أَيُمْكِنُكَ مُساعدتي؟
خانم! چگونه ميتوانم به شما كمك كنم؟ كيف أساعدكِ يا سيدة؟
بايد با تو صريح باشم. لا بُدَّ لي أن أَكُونَ صريحاً (صريحة) معك.
وقت شما را زياد نميگيرم. لن آخُذَ مِنْ وقتك الكثير.
از شما سپاسگزار خواهم شد اگر به من كمك كنيد.
سَأَكُونُ شاكراً لو ساعدتَنِي.
وقت آن نرسيده است. لم يَحِنِ الأوانُ لذلك.
من به خودم اطمينان دارم. أنا واثقٌ مِنْ نَفْسِي.
حق با شماست. الحقٌ مَعَكَ.
مشكل حل شده است. المشكلةُ محلولةٌ.
وقتكشي نكن. لاتَقْتُلِ الوقتَ.
عيدتان مبارك (آموزش زبان عربي سال نو مبارك).
كُلُّ عامٍ و أَنْتَ بِخيرٍ! (كُلُّ عامٍ و أنتَ بِأَلْفِ خَيْرٍ).
مبارك باشد: مَبْرُوك، تَهانِينا، أَلْف مَبْرُوك.
در جواب گفته ميشود: خداوند به شما بركت دهد! اللَّه يُبارِك فيكَ!
===========================================
سفر چطور بود؟ كيفَ كانَتِ الرِّحْلَةُ؟
خيلي سودمند بود: كانَتْ مُمتعةً جِدّاً.
رسيدن به خير. (خدا را سپاس كه سالم هستيد). الحَمْدُ لِلَّهِ عَلَي السَلامَة.
آب و هواي اين شهر چگونه است؟ كيفَ مُنَاخُ هذِهِ المدينةِ؟
بسيار خوب و دل انگيز است: لطيفٌ و رائعٌ جداً.
چه مدت اينجا خواهيد ماند؟ كَمْ مُدَّة سَتَبْقَي هُنا؟
فقط يك هفته: مُدَّة أسبوعٍ فَقَط.
فردا چه ميكني؟ ما الذي سَتَفْعَلُهُ غَداً؟
به گشت و گذاري در شهر ميپردازم. سَأَقُومُ بِجَوْلَةٍ في المَدِينَةِ.
الان كجا ميرويد؟ أينَ تَرُوحُ(تذهب) الآنَ؟
من به حرم ميروم. أَنا رائحٌ (ذاهِبٌ) إِلَي الحَرَمِ.
آيا شما راهنماي جهانگردان نيستيد؟ ألستَ دليلاً للسائحينَ؟
در اين صورت ميتواني مرا همراهي كني؟ إذن هل تستطيعُ أَنْ تُرافِقَنِي؟
من در خدمت شما هستم. أنا بخدمتكَ (في خدمتكَ).
كشور ما را دوست داريد؟ هَلْ تُحِبُّ بِلادَنا؟
ميخواهم نظر شما را به صراحت بشنوم. أريدُ أَنْ أَسْمَعَ رَأْيَك بِصَراحَة.
بله كشور شما را بسيار دوست دارم. نعم، أُحِبُّها كثيراً.
چرا؟ لماذا؟
زيرا بسيار زيباست: لأنَّها جَمِيلَةٌ جِدّاً.
اميدوارم از همه مناطق ديدني كشورمان بازديد كني.
آملُ أَنْ تَزُورَ جَمِيعَ الأَماكِنِ السِّياحِيَّةِ في بلادِنا.
شما به سفر تفريحي آمدهايد؟ بله. أَتَيْتَ لِلسَّفْرَةِ التَّرْويحيَّة (التَّرْفيهيَّة)؟ نَعَمْ.
علاوه بر آن به گردش علمي نيز آمدهام.
فضلاً عَنْ ذلِكَ أَتَيْتُ لِلسَّفْرَةِ العِلمِيَّةِ أَيْضاً.
در واقع من در اينجا در يك سفر كاري نيز هستم.
في الحقيقةِ أنا هُنا في رِحْلَةِ عَمَلٍ أيضاً.
چه مدتي است كه در اينجا هستيد؟ مُنْذُ مَتَي و أنتَ هُنا؟
من از چند روز پيش اينجا هستم. أنا هُنا مُنْذُ بِضْعَةِ أَيَّامٍ.
به من اجازه ميدهيد بپرسم آيا شما تنها هستيد؟
هَلْ تَسْمَحُ لي أَنْ أَسْأَلَ هَلْ أَنْتَ لِوَحْدِكَ؟
بله، من تنها هستم: نَعَمْ، أنا لِوَحْدِي.
خانوادهات كجاست؟ أينَ عائِلَتُكَ؟
من مجرد و تنها هستم. انا عازِبٌ (أَعْزَب) وحيد.
آيا ازدواج كردهايد؟ خير... پيش از اين، موردي برايم پيش نيامده است.
هل تزوجت؟ لا... لميسبق لي الزاوج.
من ازدواج كردهام و يك دختر دارم. كه در كلاس چهارم ابتدايي درس ميخواند و سنش ده سال است.
أنا متزوجٌ و لي اِبنةٌ واحدةٌ تَدْرُسُ في الصَّفِّ الرابعِ الابتدائي وعُمرُها عَشْرُ سنواتٍ.
اين اولين ديدار شماست؟ هَلْ هذِهِ زيارتُكَ الأُولَي؟
آيا اولين بار است كه به خارج از كشور مسافرت ميكنيد؟
أَ هي أوَّلُ مَرَّةٍ تُسافِرُ فيها خارجَ البلادِ؟
بله، اين اولين ديدار من است. نَعَمْ، هذِهِ هي زيارتي الأُولَي.
بله ، از تنهايي و گوشهگيري ميترسيدم.
نَعَم و كُنْتُ خائفاً مِنَ الوحدةِ و العُزْلَةِ.
رؤياي من اين بود كه اين شهر را ببينم، و اكنون تحقق پيدا كرد!
كانَ حلمي أن أزورَ هذه المدينة، وقد تَحَقَّقَ الآنَ!
به من اجازه بدهيد بپرسم كه آيا باز هم ميآييد؟
اِسْمَحْ لي أَنْ أَسْأَلَ هَلْ تَأْتِي مَرَّةً أُخْرَي؟
البته و بدون شك. طَبْعاً و لاشَكَّ.
من به شما قول ميدهم. أُعْطِيكَ قولاً (كلاماً)، أَعِدُكَ.
دير يا زود به ديدن شما خواهم آمد. سأَزُوركَ آجِلاً أو عاجِلاً.
البته: طَبْعاً، بِالطَّبْعِ، البَتَّةَ.
مرا ببخشيد: سامِحْنِي.
تو مطمئني؟ هَلْ أنتَ واثِقٌ (مُتَأَكِّدٌ)؟
بله، كاملاً مطمئنم: نَعَمْ، كُلَّ الثِّقَةِ (بِالتَّأكِيد).
عجب سخن درستي! يالَهُ مِنْ قَوْلٍ سَلِيمٍ!.
بَهبَه : يا سَلام.
چاي مينوشي يا قهوه؟. تَشْرَبُ الشَّايَ أو القهوة؟
قهوه مينوشم: أشْرَبُ القهوة.
نوش جان، گوارا باد: هَنِيئاً لَكَ!
بفرمائيد: تَفَضَّلْ دستت درد نكند: سَلِمَتْ يَداكَ.
وقت خوبي را برايت آرزو ميكنم. أَتَمَنَّي لَكَ وَقْتاً طَيِّباً.
از آشنايي شما خوشوقتم.
أَتشَرَّفُ بِمَعْرِفَتِكُمْ؛ أنا سَعِيدٌ بِمَعْرِفتِكُمْ؛ فرصةٌ سعيدةٌ.
از ديدن شما خرسندم: أنا سَعِيدٌ بِلِقائِكُمْ.
خوشوقت شديم: تَشَرَّفْنا.
پس مزاحم شما نميشوم. إذَنْ لاأُزاحِمُكَ (لا أُزْعِجُكَ)؛ (لا أُثَقِّلُ عليك)(س).
سلام مرا به خانوادهات برسان. بَلِّغْ سَلامي إِلَي أُسْرَتِكَ (أَهْلِكَ)؛ سَلِّمْ لِي عَلَي...
امروز چه كار كردي؟ ماذا فعلتَ اليومَ؟
در محلههاي مدينة منوره كه ساختمانها و خيابانهاي قديمي دارد به گشت و گذار پرداختم. خيابانها و بازارها آكنده از جمعيت بود.
تَجَوَّلْتُ في أحياء المدينة المنورة التي هي مدينةٌ قديمةُ المباني والشوارع. و كانت الشوارعُ والأسواقُ مزدحمةً بالنَّاسِ.
سپس با ايران تماس تلفني برقرار كردم تا خانواده ام را از رسيدنم مطمئن كنم.
ثم قُمْتُ بالإتِّصال بإيران لكي أُطَمْئِنَ أسرتي عَلَي وصولي.
===========================================
ببخشيد: عَفْواً (و يا) العَفْو.
من خيلي متأسفم: إِنِّي آسِفٌ جداً.
موجب عذاب شما شدم. لَقَدْ سبَّبْتُ لكَ عَذاباً. أَزْعَجْتُكَ.
نه ،نه، هرگز. لا ، لا، أبداً.
شما انسان بسيار لطيفي هستيد.
أنتَ إنسانٌ لَطِيفٌ جِدّاً. (أنتِ إنسانةٌ لَطِيفةٌ جِدّاً).
از تعريف شما سپاسگزارم. شُكراً لِإِطْرائِكَ.
خداوند به شما سلامتي بدهد. اللَّهُ يُعْطِيكَ العافِيةَ!
خداوند به شما جزاي خير دهد. جَزاكُمُ اللَّهُ خيراً.
بفرماييد بنشينيد: تَفَضَّلْ بِالجُلُوسِ.
خواهش ميكنم: أَرْجُوكَ.
با اجازه شما: عَنْ إِذْنِكَ.
بفرماييد: تَفَضَّلْ.
شما در ايران در چه شهري زندگي ميكنيد؟
أنتَ تَعِيشُ فِي أَيَّةِ مَدِينَةٍ في إيران؟
من در شهر «...» از توابع استان «...» زندگي ميكنم.
أنا أعِيشُ فِي مَدِينَةِ «..آموزش زبان عربي..» التَّابِعَةِ لِمُحَافَظَةِ «...».
شما به رواني عربي حرف ميزنيد. أَنْتَ تَتَحَدَّثُ (تَتَكَلَّمُ) العَرَبِيَّةَ بِطَلاقَةٍ.
من زبان عربي را بخوبي نميدانم در حالي كه شما به چند زبان سخن ميگوييد.
أنا لا أُتْقِنُ العربيةَ بينما أنتَ تَتَحَدَّثُ بأكثر مِنْ لُغَةٍ.
من زبان عربي را در مدت حضورم در سوريه آموختم.
أنا تَعَلَّمْتُ العَرَبِيَّةَ أَثْناءَ وجودي في السُّوريّا.
از شما خواهش ميكنم با من به جاي عاميانه با زبان فصيح صحبت كنيد.
أَرْجُوكَ أنْ تَتَكَلَّمَ مَعِي بِاللُّغَةِ الفُصْحَي بَدَلاً مِنَ العاميَّةِ.
زيرا من در زبان عاميانه ضعيف هستم. لأَنَّنِي ضَعِيفٌ في العامِيَّةِ.
نه، بر عكس شما زبان عربيِ صحيح را ميدانيد.
لا، بالعَكْسِ، أنتَ تَعْرِفُ اللُّغَةَ العربيةَ الصَّحِيحَةَ.
شما معلم زبان عربي هستيد و من نميتوانم با شما برابري كنم.
أنتَ مُعَلِّمُ اللُّغَةِ العَرَبِيَّةِ و أنا لاأَقْدِرُ أَنْ أُضاهِيكَ (أُساوِيكَ).
من از سخن شما شادمان ميشوم. أنا أَرْتاحُ لِحَدِيثكَ.
متشكرم: شكراً.
بسيار خوب: طَيِّب، حَسَناً.
خداوند شما را از هر بلايي سلامت نگهدارد! اللَّه يَسْلِمُكَ مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ!
شما جواني، خوش رو، تحصيلكرده، و از خانواده محترمي هستيد.
إَنَّكَ شابٌ وسيمٌ و مُثَقَّفٌ (مُتَعَلِّمٌ) و مِنْ عائلةٍ (أُسْرَةٍ) مُحْتَرَمة.
از عواطف شما نسبت به خودم سپاسگزارم.
أَشْكُرُكَ لِعواطِفِكَ تِجاهي (نَحْوي).
سَرورم نميدانم چگونه از شما سپاسگزاري كنم.
لا أَدْرِي كيفَ أَشْكُرُكَ يَا سيِّدي.
(وظيفه است) نياز به تشكر ندارد. لا شكرَ للواجبِ (عَلَي الواجِبِ).
به اميد ديدار، خدا نگهدار. إِلي اللِّقاء والسَّلامُ عَلَيْكُم
و عليكم السلام، شما را به خدا ميسپارم. و عليكُم السَّلام أستودعُكَ اللَّه.