اقسام فعل : فعلها براساس داشتن حروف عله و نداشتن آن به دو دسته تقسيم مي شود
1) .فعل صحيح:فعلي كه هيچ يك از حروف اصلي آن جزء حروف عله نباشد.كه 3نوع است:(مهموز ، مضاعف، سالم)
الف) فعل مهموز : فعلي كه يكي از حروف اصلي آن همزه باشد مانند(أخذَ ، يأكلون ، قَرأ)
ب) فعل مضاعف: فعلي كه دو حرف از حروف اصلي آن شبيه هم باشند.مانند(مَرَّ، يََمُرُّ ، حَلَّ ، زلزلَ )
ج)فعل سالم :فعلي كه نه مهموز باشد ونه مضاعف ونه معتل . مانند( خَرَجَ ، يكتبُونَ ، جاهدتم ،أرسلنا)
2) فعل معتل: فعلي كه يك يا دوحرف از حروف اصلي آن جزء حروف عله باشد.مانند:(وصلَ، يقولُ، يدعُو،وَفَي) كه 4 نوع است:
الف) فعل مثال: فعلي كه اولين حرف از حروف اصلي آن (فاء الفعل) حرف عله باشد. مانند :( وَعَد ، وَصَلَ ، يَسر،يعِدونَ)
ب)فعل اجوف: فعلي است كه دومين حرف از حروف اصلي آن حرف عله باشد.مانند: (قالَ يقولُ ،باعَ يبيعُ ، خافَ يخافُ)
ج) فعل ناقص:فعلي است كه آخرين حر ف از حروف اصلي آن حرف عله باشد.مانند:(دَعا يَدعُو ، هَدَي يَهدِي)
د) فعل لفيف: فعلي كه دو حرف از حروف اصلي آن جزء حروف عله باشد.مانند:(هوَي ، وفَي)
نكته: يك فعل معتل مي تواند مهموز هم باشد مانند (أذي) :اذيت كرد و(أتي) :آمد كه هم معتل وهم مهموزند. اما يك فعل نمي تواند هم سالم باشد وهم معتل زيرا با تعريف يكديگر در تضادند.
تصريف افعال معتل»
الگوي تصريف در فعلهاي مثال
بطور كلي فعلهاي مثال را مي توانيم به دو گروهمثال واويمانند(وَعَدَ ، وَصلَ، وَلدَ )كه اكثر فعلها از اين دسته اند ومثال يايي مانند( يَقنَ ، يئِسَ ، يقظَ ،يَسُرَ ) تقسيم كنيم
علاوه برتقسيم بندي بالا فعلهاي مثال واوي براساس نحوه تصريف آنها خود به دوگروه مي باشند:
الف)فعلهاي كه مضارع آنها بر وزن ( يَفعِلُ)مكسورالعين مي باشندبرخي از اين فعلها عبارتند از « وَعَدَ ، وَصَلَ ، وَقَفَ، وَزَنَ ، وَصَفَ ، ، وَلَدَ ، وَهَنَ ، وَرَدَ، وَجَدَ» كه مضارع آنها به ترتيب عبارتند از: « يَعِدُ ،يَصِلُ،يَقِفُ ، يَزِنُ ، يَصِفُ ، يَلِدُ ، يَهِنُ ، يَرِدُ،يَجِدُ » كه الگوي تصريف آنها به شرح زير است:
الف) ماضي: وَعَدَ ، وَعَدَا ، وَعَدُوا - وَعَدَت، وَعَدَتَا ، وَعَدنَ
وَعَدتَ ، وَعَدتُما ، وَعَدتُم – وَعَدتِ، وَعَدتُما ، وَعَدتُنَّ
وَعَدتُ ، وَعَدنا
* در ماضي فعل مثال هيچ اعلالي صورت نمي گيرد.
ب) مضارع: يَعِدُ ، يَعِدَانِ ، يَعِدُونَ تَعِدُ ، تَعِدَانِ ، يعِدنَ
تَعِدُ ، تَعِدانِ ، تَعِدُون تَعِدينَ، تَعِدَانِ ، تَعِدنَ
اَعِدُ ، نَعِدُ
* در مضارع فعل اجوف همان طور كه مي بينيم در هر چهارده صيغه حرف عله ي (واو) خذف شده يعني اعلال به حذف صورت گرفته است، كه در اصل بدين صورت بوده:
وَعَد َبروزن يَفعِلُ= يَوْعِدُ كه واو به جهت تخفيف(سهولت درتلفظ) حذف شده واين عمل در هر14صيغه تكرار مي شود
ج) امر: همان طور كه مي دانيم فعل امرحاضر(مخاطب) از6صيغه ي فعل مضارع ساخته مي شود با حذف حرف مضارع وجزم فعل مانند : تَعِدُ = عِد .كه تصريف آن به شرح زير است:
« عِد ْ، عِدَا ،عِدُوا –عِدِي ، عِدَا ، عِدنَ»
*كه در همه اعلال به حذف صورت گرفته.
د) مضارع مجزوم:در مضارع مجزوم از فعل مثال واوي نيز اعلال به حذف وجود دارد زيرا از مضارعي ساخته شده كه درآن اعلال به حذف وجود داشته. مانند : يَعِدُ = لم يَعِدْ
لم يَعِدْ ، لَم يَعِدا ، لم يَعِدوا لم تَعِدْ ، لم تَعِدا ، لم يَعِدنَ
لم تَعِدْ ، لم تَعِدا ، لم تَعِدوا لم تَعِدي، لم تَعِدا ،لم تَعِدنَ
لم اَعِدْ ، لم نَعِدْ
ر) مضارع منصوب: درمضارع منصوب از مثال واوي نيز اعلال به حذف وجود دارد مانند: يَعِدُ= لَن يَعِدَ
ز) ماضي مجهول: در فعل ماضي مجهول از مثال واوي نيز هيچ گونه اعلالي صورت نمي گيرد مانند :
وُعِدَ ، وُعِدَا ، وُعِدُوا ،........................................
ه) مضارع مجهول :در مضارع مجهول از مثال واوي حرف عله ي محذوف بر سر جاي خود بر مي گردد يعني هيچ گونه اعلالي صورت نمي گيرد مانند: يَعِدُ = يُوعَدُ
يُوعَدُ ، يُوعَدانِ ،يُوعَدونَ تُوعَدُ ، تُوعَدانِ، يُوعَدنَ
تُوعَدُ، تُوعَدانِ ،تُوعَدونَ تُوعَدِينَ، تُوعَدانِ، تُوعَدنَ
اُوعَدُ، نُوعَدُ
*بقيه ي فعلهاي كه در اين گروه قرار مي گيرند وبه برخي از آنها اشاره شد بر اساس همين الگو صرف مي شوند مانند: وَصَفَ= يَصِفُ ، وَلَدَ = يَلِدُ كه همگي مكسور العين مي باشند
ب)فعلهاي كه مضارع آنها بروزن ( يَفعَلُ ) مفتوح العين مي باشند : برخي از آنها عبارتند از ( وَسَعَ، وَدَعَ ، وَضَعَ ،وَقَعَ ، وَهَبَ ) كه مضارع آنها به ترتيب ( يَسَعُ، يَدَعُ ، يَضَعُ ، يَقَعُ ، يَهَبُ )مي باشد
* الگوي تصريف اين افعال نيز مانند افعال قبلي مي باشند با اين تفاوت كه در اين افعال عين الفعل در مضارع مفتوح مي باشد وبه تبع آن در فعل امر نيز عين الفعل نيزفتحه دارد مانند:
مضارع: ( يَضَعُ ، يَضَعانِ ، يَضَعُونَ – تَضَعُ ، تَضَعانِ ، يَضَعنَ ، و............................................(
امر: ( ضَعْ ، ضَعَا ، ضَعُوا- ضَعي ،ضَعَا ، ضَعنَ)
*الگوي تصريف در( مثال يايي):براساس آنچه درمنابع عربي آمده هيچ اعلالي درماضي ،مضارع وامر مثال يايي صورت نمي گيرد
مضارع مانند: يَسَرَ= (يَيسَرُ ،يَيسَرانِ ،يَيسَرونَ – تَيسَرُ ،تَيسَرانِ ، يَيسَرنَ و............................)
امر مانند:( إيسَر، إيسرا ،إيسروا ،و..................)
(الگوي تصريف درفعل اجوف)
فعل اجوف : فعلي است كه دومين حرف از حروف اصلي آن حرف عله باشد.مانند: قال يقول ،باع يبيع ، خاف يخاف.
*مي توانيم فعلهاي اجوف را با توجه با چگونگي صرف ماضي ومضارع وامر آن به سه دسته تقسيم كنيم:
الف)اجوف (واوي):
فعلهاي كه اولين صيغه ي ماضي ومضارع وامر آن به ترتيب عبارتند از:قالَ ، يَقُولُ ، قُلْ(فَعَلَ، يَفعُلُ ،فُلْ) وبه عبارت ديگر اجوف واوي هستند زيرا دومين حرف اصلي آن (واو) مي باشد (قَوَلَ = قالَ). برخي از اين فعل ها عبارتند از: كانَ ،فازَ، غاصَ، دارَ، دامَ، راحَ، ذاقَ، فاتَ، ماتَ، جالَ ،زالَ، عادَ، تابَ، قامَ. كه دومين حرف اصلي همه ي آنها (واو) مي باشد.كه بعنوان نمونه به تصريف يكي ازاين فعل ها مي پردازيم.
الگوي تصريف فعل ماضي از اجوف (واوي):
قالَ ،قالَا ، قالُوا- قالَت ، قالَتَا ، قُلنَ قُلتَ، قُلتُما ، قُلتُم – قُلتِ ، قُلتما ، قُلنَ
قُلتُ ، قُلنا
همان طوركه مي بينيم در صيغه هاي 1-2-3-4-5 اعلال به قلب صورت گرفته .بدين صورت كه اصل آن قَوَلَ بوده كه براساس قاعده كلي كه حرف عله ي متحرك ماقبل مفتوح تبديل به الف مي شود (واو) تبديل به(ا) گرديده(قَوَلَ=قالَ) واين عمل تاصيغه ي پنجم ادامه يافته. امادر بقيه ي صيغه ها براي سهولت در تلفظ اعلال به حذف صورت گرفته كه در اصل بدين صورت بوده( قَوَلنَ ) كه حرف عله ي متحرك ما قبل مفتوح تبديل به الف گرديده:(قالنَ) كه در اينجا التقاء ساكنين صورت گرفته وتلفظ دشوار گرديده كه براي دفع التقاء ساكنين وسهولت درتلفظ حرف عله حذف گرديده :(قُلنَ) وازآنجاي كه حرف محذوف در اصل (واو) بوده فاء الفعل ضمه مي گيرد.
*در نتيجه درماضي فعل اجوف دونوع اعلال صورت مي گيرد :اعلال به قلب واعلال به حذف
الگوي تصريف فعل مضارع از اجوف(واوي):
يَقُولُ ،يَقُولانِ ، يَقُولونَ تَقُولُ ، تَقُولانِ ، يَقُلنَ
تَقُولُ ، تَقُولانِ ،تَقُولونَ تَقُولينَ ، تَقُولانِ ، تَقُلنَ
اَقُولُ ، نَقُولُ
همان طور كه مي بينيم دونوع اعلال در مضارع اجوف صورت گرفته اولي اعلال به اسكان كه در همه ي صيغه ها بجزء جمع مونث غائب ومخاطب صورت گرفته ، كه در اصل بايد فعل مضارع بروزن (يَفعُلُ) يعني عين الفعل آن كه واو مي باشد بايد متحرك مي بود مانند: (يَقوُلُ) ، كه در اين جا بعلت ثقيل بودن ضمه بر روي واو حركت آن به ماقبل داده شده وخود ساكن گرديده وتبديل به (يَقُولُ) شده واين عمل دربقيه ي صيغه ها بجزء جمع هاي مونث به همين منوال مي باشد.
دومين اعلال،اعلال به حذف بوده كه فقط در دوصيغه ي (للغائبات وللمخاطبات) صورت مي گيرد(يَقُلنَ و تَقُلنَ) كه در اصل يَقوُلنَ بروزن يَفعُلنَ بوده ،كه بعلت ثقيل بودن حركت ضمه برروي واو حركت آن به ماقبل داده شده وحرف عله ساكن گرديده وشده يَقُوْلنَ كه در اينجا دوساكن در كنار همديگر قرار گرفته يعني التقاي ساكنين پيش آمده وتلفظ دشوارگرديده كه براي دفع التقاي ساكنين وسهولت در تلفظ حرف عله حذف مي شود : يَقُلنَ
الگوي تصريف فعل امر در اجوف (واوي):
قُل، قُولا ، قُولوا - قُولِي ، قُولا ، قُلنَهمان طور كه مي بينيم در دوصيغه ي مفرد مذكر مخاطب (للمخاطب) وجمع مونث مخاطب (للمخاطبات) اعلال به حذف صورت گرفته ،ودربقيه ي صيغه ها اعلا ل به اسكان .
الگوي تصريف مضارع مجزوم از اجوف (واوي):
لم يَقُلْ ، لم يَقولا ،لم يَقُولوا لَم تَقُلْ ،لم تَقُولا ،لم يَقُلنَ
لم تَقُلْ، لم تَقُولا ،لم تَقُولوا لم تَقولي، لم تَقُولا،لم تَقُلنَ
لم اَقُلْ ، لم نَقُلْ
همان طور كه مي بينيم در صيغه هاي كه زير آنها خط كشيده ايم اعلال به حذف صورت گرفته ودر بقيه ي صيغه ها اعلال به اسكان.
الگوي تصريف ماضي مجهول از اجوف (واوي):
همان طور كه مي دانيم فعل ماضي بر وزن (فُعِلَ) يعني عين الفعل مكسور وبقيه ي حروف متحرك ماقبل آن مضموم مي شود بنا براين (قَوَلَ ) ميشود (قُوِلَ ) كه دراينجا به سبب اينكه كسره بر (واو) ثقيل بوده به ماقبل داده شده وسپس جهت تناسب (واو) با(يا)تبديل ب(ي) مي گرددو مي شود (قِيلَ ) ، كه الگوي تصريف آن اين گونه است:
قِيلَ ، قِيلا ، قِيلوا قِيلَتْ، قِيلَتا ، قِلنَ
قِلتَ ، قِلتُما ، قِلتُم قِلتِ ،قِلتُما ،قِلتُنَّ
قِلتُ ، قِلنا
كه دونوع اعلال صورت گرفته يكي اعلال به قلب در 5صيغه ي اول، وديگري اعلال به حذف در بقيه ي صيغه ها.
الگوي تصريف مضارع مجهول ازاجوف( واوي):
فعل مضارع مجهول بروزن (يُفعَلُ) ساخته مي شود كه براين اسا س (يَقُولُ) مي شود (يُقوَلُ) كه بعلت تناسب فتحه با (الف) حرف عله تبديل به (الف) مي گردد پس مي شود (يُقالُ) كه الگوي صرف آن به شكل زير است.:
يُقالُ ، يُقالانِ ،يُقالونَ- تُقالُ ،تُقالانِ ،يُقَلنَ - تُقالُ ، تُقالانِ ،تُقالونَ - تُقالينَ ،تُقالانِ، تُقَلنَ_ اُقالُ، نُقالُ
كه در دو صيغه (جمع مونث)اعلال به حذف صورت گرفته ودر بقيه اعلال به قلب.
ب) اجوف (يايي):فعلهاي كه در اصل بر وزن (فَعَلَ ،يَفعِلُ ) مي باشند مانند (باعَ ،يَبِيعُ) ، افعالي كه در اين گروه قرار مي گيرندوشيوه تصريف آنها يكسان مي باشد عبارتند از( باعَ يَبِيعُ،سارَ يَسِيرُ،زادَ يَزِيدُ، صاحَ يَصِيحُ، مالَ يَمِيلُ، طارَ يَطِيرُ،سال يَسِيلَُ،جاءَ يَجِيئُ) كه در اصل (بيعَ ،سَيَرَ،زَيَدَ،صَيَحَ،مَيَلَ ،طَيَرَ، سَيَلَ،جَيئَ ) كه براي نمونه يكي از آنها را صرف مي كنيم:
الگوي تصريف در فعل ماضي اجوف (ياي):
باعَ ، باعَا ، باعُوا = باعَت ، باعَتا ، بِعنَ بِعتَ ،بِعتُما ، بِعتُم = بِعتِ ، بِعتُما ، بِعتُنَّ
بِعتُ ، بِعنا
در اصل (بَيَعَ) بروزن (فَعَلَ) بوده كه براساس قاعده ي كلي حرف عله ي متحرك ماقبل مفتوح تبديل به الف مي شود (ي) تبديل به الف شده واين عمل تا صيغه ي پنجم ادامه يافته يعني اعلال به قلب صورت گرفته ودر بقيه صيغه ها همان طور كه مي بينيم حرف عله حذف شده يعني اعلال به حذف دارد كه در اصل ( باْعنَ) بوده كه التقاي ساكنين صورت گرفته و براي دفع التقاي ساكنين حرف عله حذف شده .ودر نتيجه چون حرف محذوف در اصل (ي) بوده و(ي) باكسره تناسب داردبه فاء الفعل كسره مي دهيم كه در نتيجه مي شود (بِعنَ) واين عمل تا آخِر فعل ادامه دارد.
الگوي تصريف فعل مضارع از اجوف (ياي):
يَبِيعُ ،يَبِيعانِ ،يَبِيعُونَ تَبِيعُ ،تَبِيعانِ ،يَبِعنَ
تَبِيعُ ،تَبِيعانِ، تَبِيعونَ تَبِيعِينَ ،تَبِيعانِ ،تَبِعنَ
ابَِيعُ ،نَبِيعُ
كه همان طور كه مي بينم دو نوع اعلال وجود دارد: الف) اعلال به حذف در دوصيغه ي 6و12 ب) اعلال به اسكان در بقيه ي صيغه ها.
كه (يَبِيعُ) در اصل بروزن (يَفعِلُ) بوده يعني(يَبيِعُ) كه بعلت ثقيل بودن كسره بر روي (يا) ،كسره به ماقبل داده شده وحرف عله ساكن شده واين عمل دربقيه ي صيغه ها بجزء 6و12 به همين منوال بوده. اما درصيغه 6و12 بعلت التقاي ساكنين حرف عله حذف شده.
الگوي تصريف فعل امرمخاطب از اجوف (يايي):
بِع ، بِيعا ، بِيعوا بِيعي ، بِيعا ، بِعنَ
فعل امر( بِعْ) از( تَبِيعُ )ساخته شده بدين صورت كه حرف مضارع را حذف كرده وآخر فعل را جزم مي كنيم كه مي شود ( بِيعْ ) ودر نتيجه بعلت التقاي ساكنين حرف عله حذف مي شود(بِعْ )
الگوي تصريف درمضارع مجزوم از اجوف(يايي):
لم يَبِعْ ، لم يَبِيعا ،لم يَبِيعوا لم تَبِعْ ،لم تَبِيعا ،لم يَبِعنَ
لم تَبِعْ ،لم تَبِيعا ، لم تَبِيعوا لم تَبِيعي ،لم تَبِيعا ،لم تَبِعنَ
لم اَبِعْ ، لم نَبِعْ
همانطور كه مشاهده مي كنيم در صيغه ي 1و4و6و7و12و13و14اعلال به حذف صورت گرفته ودر بقيه اعلال به اسكان .ازآنجاييكه در مضارع مجزوم در صيغه هاي 1و4و7و13و14 بعلت جزم حرف آخر ساكن ميگيرد التقاي ساكنين پيش مي آيد كه براي دفع التقاي ساكنين حرف عله حذف مي شود:
الگوي تصريف ماضي مجهول از اجوف يايي:
بِيعَ ، بِيعا ، بِيعُوا ، بِيعَتْ ، بِيعَتا ، بُعنَ -- بُعتَ ، بُعتُما ، بُعتُم بُعتِ ، بُعتُما ، بُعتُنَّ
بُعتُ ، بُعنا
الگوي تصريف مضارع مجهول از اجوف يايي:
يُباعُ ، يُباعانِ ، يُباعونَ - تُباعُ ، تُباعانِ ، يُبَعنَ
تُباعُ ، تُباعانِ ، تُباعونَ - تُباعينَ ، تُباعانِ ، تُبَعنَ
اُباعُ ، نُباعُ
ج) اجوف استثنائي يا اجوف الفي:
اينگونه از فعلها بروزن (فَعَلَ ، يَفعَلُ) هستند ودر اصل اجوف (واوي) يا (يايي)هستند ولي از آنجايي كه مضارع آنها بروزن (يَفعَلُ) صرف مي شود يعني عين الفعل آنها فتحه دارد وبه همين خاطر در مضارع حرف عله قلب به الف مي شود به آنها اجوف (الفي) مي گويند مانند(يَخافُ ) وازآنجاييكه برخي از قوائد آنه برخلاف دو دسته ي قيلي مي باشد به آنها (اجوف استثنايي )نيز مي گويندمانند . برخي از اين فعلها كه تعداد آنها نيز اندك است عبارتند از (خافَ ، يَخَافُ ) (نالَ، يَنَالُ) (نامَ ،يَنامُ) كه ريشه آنها در اصل (خَوَفَ ، نَيَلَ ،نَوَمَ ) مي باشد والگوي صرف آنها يكسان مي باشد .
الگوي تصريف فعل ماضي از اجوف (الفي):
خافَ ،خافَا ، خافُوا = خافَت ، خافَتا ، خِفنَ خِفتَ ،خِفتُما ،خِفتُم = خِفتِ ،خِفتُما ،خِفتُنَّ
خِفتُ ، خِفنا
همان طوركه مشاهده مي كنيم تاصيغه ي پنجم اعلال به قلب صورت گرفت واز صيغه ي پنجم ببعد بخاطر التقاي ساكنين اعلال به حذف.
*باتوجه به اينكه درصيغه هاي 6تا14اعلال به حذف صورت گرفته وازآنجاييكه حرف عله ي محذوف (الف) بوده واصل آن (واو) بوده فاءالفعل(حرف ماقبل) بايد يا فتحه ميگرفت ياضمه در حاليكه برخلاف اصل كسره گرفته وبه همين خاطر اجوف استثناءي ناميده ميشوند.
الگوي تصريف فعل مضارع از اجوف (الفي):
يَخَافُ ، يَخافانِ ،يَخافونَ = تَخَافُ ،تَخَافانِ ،يَخَفنَ تَخَافُ ،تَخَافانِ ،تَخَافونَ = تَخَافينَ ،تَخَافانِ ،تَخَفنَ
اَخَافُ ،نَخَافُ
همان طور كه مي بينيم در اكثر صيغه ها بجزء 6و12اعلال به قلب واسكان همزمان صورت گرفته ودر دوصيغه ي6و12اعلال به حذف.
الگوي تصريف فعل امر مخاطب از اجوف (الفي):
خَف ،خَافا ،خَافوا = خَافي ،خَافا ،خَفنَ
الگوي تصريف مضارع مجزوم از اجوف الفي:
لم يَخَف ،لم يَخافا ،لم يَخافوا = لم تَخَف،لم تَخافا ، لم يَخَفنَ
لم تَخَف ،لم تَخافا ،لم تَخافوا = لم تَخَافي ،لم تخافا ، لم تَخَفنَ
لم اَخَف ، لم نَخَف
* همانطوركه مي بينيم درصيغه هاي مشخص شده اعلال به حذف ودربقيه ي صيغه ها اعلال به قلب وجود دارد
اعلال در فعل ناقص:
همان طور كه مي دانيم فعل ناقص فعلي است كه آخرين حرف اصلي آن حرف عله باشد ،بنا براين برا ي آشناي هرچه بيشتر فراگيران در رابطه انواع اعلال در فعل ناقص ، مي توانيم آنها را به سه قسم تقسيم كنيم:
1) ناقص واوي: فعلهاي كه بر وزن(فَعَلَ، يَفعُلُ ) ظاهر مي شوند يعني عين الفعل آنها مضموم است مانند: (دعا - يَدعُوْ) (رجا - يَرجُوْ) (تلا - يَتلُوْ) (عفا-يَعفُوْ)(نجا -يَنجُوْ)
2) ناقص يائي: فعلهاي كه بر وزن (فَعَلَ،يَفعِلُ) ظاهر مي شوندمانند يعني عين الفعل آنها مكسور است : (رمَي–يَرمِي) ( مَشَي– يَمشِي ) (جَرَي– يَجِري) (كَفَي– يَكفِي) (شَفَي – يَشفِي) (هَدَي – يَهدِﻱ) (بَكَي – يَبكِي) (مَضَي – يَمضِي) (قَضَي – يَقضِي) (أتَي – يَاتِي )
3) ناقص الفي :فعلهاي كه بروزن( فَعِلَ – يَفعَلُ ) يا (فَعَلَ ، يَفعَلُ ) ظاهر مي شوند يعني عين الفعل آنها مفتوح است وچون حرف عله بخاطر تناسب با فتحه تبديل به (الف ) مي شود ناقص الفي ناميده مي شود.مانند (رَضِيَ –يَرضَي )( نَسِيَ – يَنسَي)(غَشِيَ – يَغشَي)(لَقِيَ – يَلقَي) (بَقِيَ – يَبقَي ) و ( طَغَي ، يَطغَي ) (رَعَي - يَرعَي ) ( سَعَي – يَسعَي )
*الف) تصريف در فعل ( ناقص واوي)
الگوي تصريف فعل ماضي از ناقص (واوي)
دَعَا ، دَعَوا ، دَعُوْا - دَعَتْ ، دَعَتا ، دَعَونَ * دَعَوتَ ، دَعَوتُما ،دَعَوتُم - دَعَوتِ ، دَعَوتُما ، دَعَوتُنَّ دَعَوتُ ، دَعَونا
*كه در صيغه ي 1 اعلال به قلب صورت گرفته ودر صيغه ي 3و4و5 اعلال به حذف و دربقيه ي صيغه ها اعلالي صورت نگرفته.
الگوي تصريف فعل مضارع از( ناقص واوي):
يَدعُوْ ، يَدعُوَانِ ، يَد عُون – تَدعُوْ، تَدعُوَانِ ،يَدعُونَ
تَدعُوْ، تَدعُوَانِ، تَدعُونَ – تَدعينَ، تَدعُوَانِ، تَدعُونَ
اَدعُوْ، نَدعُوْ
*كه در صيغه هاي3و9و10اعلال به حذف وجود دارد ودر صيغه هاي بدون ضمير بارز يعني 1و4و7و13و14اعلال به اسكان صورت گرفته ودر بقيه اعلالي وجود ندارد.
الگوي تصريف فعل امر مخاطب از (ناقص واوي):
اُدعُ، اُدعُوَا ، اُدعُوا - اُدعِي ، اُدعُوَا ، اُدعُونَ
*درصيغه هاي مشخص شده يعني للمخاطب،للمخاطبينَ وللمخاطبه اعلال به حذف ودربقيه اعلالي صورت نگرفته)
نكته: در جزم فعلهاي ناقص بجاي ساكن كردن لام الفعل حرف عله حذف مي شود.مانند تَدعُو = اُدعُ واز آنجاي يكه حرف محذوف واو بوده حرف ماقبل (عين الفعل) ضمه –ُ مي گيرد.
الگوي تصريف مضارع مجزوم از (ناقص واوي):
لم يَدعُ ،لم يَدعُوَا ،لم يَدعُوْا لم تَدعُ ،لم تَدعُوَا،لم يَدعُونَ
لم تَدعُ،لم تَدعُوَا،لم تَدعُوا لم تَدعي،لم تَدعُوَا،لم تَدعُونَ
لم اَدعُ، لم نَدعُ
*همان طور كه مي بينيم درصيغه هاي1و3و4و7و9و10و13و14كه با خط مشخص شده اند اعلال به حذف صورت گرفته ودربقيه اعلالي صورت نگرفته.
نكته: بقيه ي صيغه هاي كه در اين گروه هستند را بر اساس همين الگوها صرف مي كنيم.
ب) تصريف در فعل (ناقص يائي)
الگوي تصريف فعل ماضي از( ناقص يائي):
هَدَي ،هَدَيا ،هَدُوا- هَدَتْ، هَدَتا، هَدينَ هَدَيتَ،هَدَيتُما،هَدَيتُم - هَدَيتِ ،هَدَيتُما،هَدَيتُنَّ
هَدَيتُ ،هَدَينا
*همانند فعل ناقص واوي در صيغه ي 1اعلال به قلب ودر صيغه ي 3و4و5اعلال به حذف وجود دارد ودربقيه ي صيغه ها اعلالي نيست
الگوي تصريف فعل مضارع از (ناقص يائي):
يَهدِيْ،يَهدِيانِ،يَهدُونَ تَهدِيْ،تَهدِيانِ، يهدِينَ
تَهدِيْ،تَهدِيانِ،تَهدُونَ تَهدِينَ ،تَهدِيانِ ،تَهدِينَ
اَهدِيْ نَهدِيْ
*همانند فعل ناقص واوي در صيغه هاي3و9و10اعلال به حذف ودر صيغه هاي1و4و7و13و14اعلال به اسكان وجود دارد.
الگوي تصريف فعل امر مخاطب از (ناقص يائي)
اِهدِ ، اِهدِيا ، اِهدُوا اِهدِي ، اِهدِيا ، اِهدِينَ
*همانند ناقص واوي در صيغه اي مشخص شده اعلال به حذف ودر بقيه اعلالي صورت نگرفته
نكته: از آنجاي كه حرف محذوف (ي) بوده حرف ماقبل كسره-ِ مي گيرد
الگوي تصريف مضارع مجزوم از( ناقص يائي):
لم يَهدِ، لم يَهدِيا ،لم يَهدُوا–لم تَهدِ ،لم تَهدِيا ،لم يَهدِينَ
لم تَهدِ ،لم تَهدِيا ،لم تَهدُوا- لم تَهدِي،لم تَهدِيا ،لم تَهدِينَ
لم اَهدِ ، لم نَهدِ
*كه مانند ناقص واوي درصيغه هاي1و3و4و7و9و10و13و14كه با خط مشخص شده اند اعلال به حذف صورت گرفته ودربقيه اعلالي صورت نگرفته
ج) اعلال در ناقص( الفي) : الگوي تصريف فعل ماضي از( ناقص الفي):
خَشِيَ ،خَشِيا ،خَشُوا - خَشِيتْ ،خَشِيَتا ،خَشِينَ خَشِيتَ ،خَشِيتُما ،خَشِيتُم – خَشِيتِ ،خَشِيتُما ،خَشِيتُنَّ
خَشِيتُ ، خَشِينا
*همان طور كه مي بينيم در اين گونه فعل ها تنها در صيغه (آموزش زبان عربي3)اعلال به حذف وجود دارد ودربقيه ي صيغه ها اعلالي وجود ندارد.
الگوي تصريف فعل مضارع از ناقص (الفي):
يَخشَي ،يَخشَيانِ ،يَخشَونَ– تَخشَي ، تَخشَيانِ ،يَخشينِ تَخشَي ،تَخشَيانِ ،تَخشَونَ –تَخشينَ ،تَخشيانِ ،تَخشينَ
اَخشَي ،نَخشَي
* همان طور كه گفتيم اين فعل ها دراصل ناقص يائي هستند اما ازآنجا كه مضارع آنها بروزن (يَفعَلُ ) است وحرف عله در آن تبديل به الف مي شود به آن ناقص الفي مي گويند كه همان طور كه مي بينيم در صيغه هاي 1و4و7و13و14اعلال به قلب صورت گرفته ودرصيغه هاي 3و9و10اعلال به حذف صورت گرفته
الگوي تصريف فعل امر از ناقص( الفي) : اِخشَ ،اِخشيا ،اِخشَوا - اِخشَي ، اِخشَيا ،اِخشَينَ
* همان طور كه مي بينيم در صيغه هاي مشخص شده اعلال به حذف ودر بقيه ي اعلالي صورت نگرفته.
نكته : از آنجاي كه حرف محذوف (الف) بوده حرف ماقبل فتحه –َ مي گيرد
الگوي تصريف مضارع مجزوم از ناقص (الفي):
لم يَخشَ ،لم يَخشَيا ،لم يَخشَوا لم تَخشَ ،لم تَخشَيا ،لم يَخشَينَ
لم تَخشَ ،لم تَخشَيا ،لم تخشَوا لم تَخشَي ،لم تَخشَيا ،لم تَخشينَ
لم اَخشَ ، لم نَخشَ
*همان طور كه مي بينيم درصيغه هاي1و3و4و7و9و10و13و14كه با خط مشخص شده اند اعلال به حذف صورت گرفته ودربقيه اعلالي صورت نگرفته.
نكاتي كليدي در باره افعال معتل:
1) در فعلهاي اجوف (واوي) و(يايي) صيغه ي6 ماضي(للغائبات) و صيغه ي 6 امر مخاطب(للمخاطبات) شبيه هم هستند مانند : هم قُلنَ(ماضي): {آنها گفتند} و انتن قُلن(امر): {بگوييد}
*** اما در اجوف (الفي) مانند (خافَ- يَخافُ ) (نالَ- يَنالُ)(نامَ- يَنامُ) ماضي وامر در صيغه هاي 6 مانند هم نيستند زيرا در ماضي (للغائبات) [خِفنَ] و درامر (للمخاطبات) [خَفن]مي باشد
2)در فعلهاي مضارع از ناقص(واوي) مانند ( يدعو، يتلو، يرجو، يشكو،يعفو) صيغه هاي جمع مذكر شبيه صيغه هاي جمع مونث مي باشند كه در جمع هاي مذكر اعلال به حذف داريم ولي در جمع هاي مونث اعلالي نداريم مانند :
- هم يَدعونَ (اعلال به حذف) وهنَّ يَدعونَ (بدون اعلال)
- انتم تدعونَ ( اعلال به حذف) و انتنّ تدعونَ ( بدون اعلال)
3) در فعلهاي مضارع از ناقص (يايي) و(الفي) مانند( يمشِي،يَهدِي،يبقَي) صيغه ي مفرد مونث مخاطب(للمخاطبة) و صيغه ي جمع مونث مخاطب( للمخاطبات) شبيه هم هستند : [ تهدينَ ، تَمشينَ ، تبقينَ ] كه هم مفرد مونث مخاطب وهم جمع مونث مخاطب هستند
4) دوفعل ( يَدْعونَ) و( يَدَعونَ ) را باهم ديگر اشتباه نگيريم : زيرا (يَدْعونَ) بخاطر اينكه اولين حرف اصلي آن ساكن مي باشد نه مثال است ونه اجوف بلكه ناقص است يعني( دعا - يَدْعُو) . و( يَدَعونَ ) برخلاف فعل قبلي بخاطر اينكه حركت اولين حرف اصلي آن ساكن نمي باشد هرگز فعل ناقص نمي باشد بلكه يا مثال است يا اجوف كه فعل مورد نظر از(وَدَعَ – يَدَعَ) مثال است
4) عِدْ : امر از (وعَدَ - يَعِدُ) مي باشد يعني وعده بده و ( مثال واوي) است
5) عُدْ: امر از (عادَ – يَعُودُ )مي باشد يعني برگرد و(اجوف) است
6) اُدعُ: امر از (دَعا - يَدْعوْ ) مي باشد، يعني دعا كن يا دعوت كن و( ناقص )